آتلیه طراحی حرم مطهر رضوی مهندسان مشاور قدس، حرکت رو به جلو

هفتم دی است. صبح سرد و زمستانی البته بدون برف.. به تقویم نگاه که میکنم با دو تا دو دو تا چهارتا ، می بینم 1115 روز است آمده ام آستان؛ مهندسان مشاور معماری و شهرسازی آستان قدس...یعنی آورده اندم... آتلیه مشاور در حرم ، کم کم دارد خودش را پیدا میکند..تقریبا نزدیک چهارماه است هم زمان با مسوولیت دفتر نمایندگی مشهد، مسوولیت دفتر طراحی (آتلیه) حرم هم به عهده بنده گذاشته شده است .. از مجموع حدود 90 همکارکه افتخار دارم در دفتر مشهد خدمتشون باشم، حدود 15 نفر دراین آتلیه ، برای حرم مطهر امام رضا ع خط میشکند.. 15 نفری که بخشی از اتفاقات معماری حرم از ذهن آنان و قلم و قدم آنان تراوش میکند. برخی از مهمترین پروژه های این آتلیه طی سال گذشته که می توانم به آن اشاره کنم ، طراحی نمای ضلع قبله است.کاری بزرگ با حدود 5000 مترمربع طراحی نما رو به میدان بیت المقدس- همون فلکه آب خودمون- یکی از کارهای بزرگ در دست انجام است . کار دیگر طراحی مبلمان محیطی حرم مطهر است که فاز اول آن برای صحن انقلاب الحمدلله در حال اتمام است . کاری بزرگ و جدید که امیدوارم مورد تایید حضرت رضا ع و زائرین عزیزش واقع شود. کار دیگر طراحی شهری معبر پیاده ی شرقی حرم است که فعلا آنرا مفصل شرقی یا معبر شرقی صدا میزنیم. چیزی از آن نی توانم بگویم تا ان شالله با اجرا شاهد آن باشید.کاری با وسعت نزدیک به یک هکتار..با مولفه های معماری ایرانی اسلامی و باحال و هوای ابراز ارادت به ساحت قدسی امام ریوف و مشاهیر و شهدای مدفون در حرم مطهر. پروژه ی مهم دیگر مطالعه و طراحی کفسازی و بازطراحی صحن پیامبر اعظم ص است. که در چهار بخش عمده ی کفسازی- بررسی پتانسیل های توسعه فضای مسقف- طراحی سایبان - و طراحی نورپردازی و صوت احتمالا محدود خواهد بود. یکی از کارهای زیبای دفتر طراحی ، طراحی ورودی رواق حضرت زهرا س بود که در 13 رجب سال قبل به بهره برداری رسید.

برای همکارانم آرزوی توفیق دارم.

ورودی ضلع جنوبی رواق حضرت زهرا(س) حرم رضوی افتتاح شد - ایسنا

یکسالگی حضورم در مشاور قدس

19 آذر یکسالی میشود که همکاری ام را با مهندسین مشاور معماری و شهرسازی آستانقدس رضوی شروع کرده ام. مسیری سخت که ارزشش را دارد .چون نوکری کسی را میکنی که تو را می بیند. یادش نمی رود. و حواسش به تو هست...این شیرین ترین بخش قصه است...کارفرمایی که کار کردن برایش دنیا و آخرتت را اباد میکند.

جوجو خرگوشه...

فیلم جوجو خرگوشه داستان پسرک ده ساله ایست که در اواخر عمر دولت نازی ، شیفته نازیسم شده است. فیلم با روایت طنز همراه است و پسرک با شخصیت خیالی هیتلر دوست است. اما یافتن دخترک نوجوان یهودی در فضای پنهانی در خانه ، گره خلاقانه فیلم است. جوجو با مادرش - با بازی جوهانسون- تنهاست. فیلم در سبک کمدی-درام به کارگردانی تایکا وایتیتی است که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد . بازی زیبای اسکارلت جوهانسون ، بخشی از زیبایی فیلم است. بازی قدرتمندانه پسرک هم کاملا باورپذیر است. فروش نسبتا مناسب فیلم که 6برابر بودجه فیلم است نکته مثبتی است. یادآوری میکنم معمولا در صنعت سینمای جهان نرم سود فیلمهای موفق در گیشه حدود چهار برابر است.

فیلم نامه لحظات تاثیرگذاری دارد. مانند سکانس بازی مادر در نقش پدر که با بازی هنرمندانه جوهانسون که با دوده شومینه  و شبیه شدن به مرد ریشو نقش بابای پسر را بازی میکند. یا سکانس بهت انگیز مواجهه پسر با جسد مادر که به دار آویخته شده است .کارگردان بسیار هنرمندانه در این سکانس فقط پاهای مادر را نشان میدهد. پاهای مادر در چند سکانس در مدیوم تصویر به خوبی به کار گرفته شده است .سکانس استخر ، سکانس رقصیدن مادر در دیواره کوتاه پارک حاشیه رودخانه و در صحنه ی جسد به دا رآویخته شده  که دوربین فقط کفشهای مادر را نشان میدهد و این بسیار تاثیرگذار تر از تصویر احتمالی صورت مادر است.

بازی دختر یهودی هم در فیلم باور پذیر و روان است.

بطن قصه هم جای اشاره دارد. اینکه تلخی جنگ را نشان بدهد. یهودیان را خوب نشان بدهد. و تصویر تلخ و دهشتناک لحظات آخر جنگ ، زندگی بعد از مرگ مادر، گشتن غذا در سطل های زباله و کنار تصویر هیتلر ، لحظات کشت و کشتار و برخورد فانتزی و در عین حال ابزار مدارانه زن چاق نازی با جنگ و پوشاندن یونیفرم و اسلحه دادن به دست پسرهای کودک و نوجوان ،  را طوری به تصویر بکشد که برای مخاطب احتمالی کودک قابل تحمل باشد. برخورد آخر فیلم بین هیتلر و جوجو ، نتیجه گیری قطعی فیلم را به مخاطب کاملا شیرفهم میکند! و کمی دوی ذوق میزند.

فیلم را می توانید از فیلیمو ببینید. به یک بار دیدنش می ارزد.

اسکار 2019 و تفاوتی با قبل

در سال 2018  فیلم کتاب سبز، فیلم خوش ساختی بود.و اسکار را ازآن خود کرد. اما حضور فیلمهایی با مضمون همجنسگرایی در آن سال ، جلب توجه میکرد. بوهمین راپسودی ، سوگلی مشخصا این گونه بودند. رما  پرداختی داشت که برش نگاه جنسی در آن پررنگ بود. خدمتکاری که باردار میشود و در اثر عملیات تروریستی نامزدش ناخواسته بچه را سقط میکند.و زنی که بخاطر عدم علاقه همسرش به او دچار مشکلاتی متعدد میشود.

حتی کتاب سبز هم در لحظاتی برای به تصویر کشیدن سختی های یک سیاه پوست به این نگاه اشاره داشت. اما به هر دلیل فیلمهای کاندید 2019 رویکردی متفاوت داشتند. انگل با داستانی چندگانه که دارای لحظات طنز و جنایی و اکشن و پلیسی بود رای داوران را  به خود اختصاص داد. فیلمی که می تواند مفهوم مرسوم دسته بندی های هالیوودی را بهم بریزد. داستان خانواده فقیر و بیکاری که به واسطه یک اتفاق ، وارد زندگی فردی مرفه می شوند. و در نهایت با فرجامی غیرمنتظره ، تلخ و در عین حال دارای نگاه امیدوارارنه به آینده ! فیلم پایان می یابد.

فورد در برابر فراری ، مرد ایرلندی و جوجو خرگوشه هم می توان هیچکدام نگاه همنجسگرایی و اساسا جنسیت زده نداشتند. این تفاوت می تواند معنای حضور پررنگتر فیلمهای مستقل از جریان سکس و خشونت را به رخ بکشد.

1917 ، فیلمی دیدنی از جنس مستند

1917 محصول 2019 است . به کارگردانی سم مندس است .مندس، فیلم‌نامه این فیلم را با همراهی کریستی ویلسون و با الهام از خاطره‌ای که پدربزرگش برای او تعریف کرده بود،به رشته تحریر درآورده است.داستان فیلم در بهار سال ۱۹۱۷ و در طی جنگ جهانی اول در شمال فرانسه رقم می‌خورد.

داستان واقعی فیلم ، و نوع ساخت مستندگونه آن ، جذابیت اصلی فیلم به شمار میرود به نوعی که مخاطب را با خود تا انتهای فیلم همراه می سازد.

اراده ، وطن پرستی ، تلاش ، سخت کوشی ، در این فیلم به خوبی به نمایش گذاشته شده است. سربازی ساده با سخت کوشی با رساندن پیام مهم یک ژنرال، مانع کشته شدن هم رزمانش در تله آلمانی ها میشود. طراحی صحنه های فیلم خوب و دقیق است و کاملا حس و حال جنگ اول جهانی را به مخاطب منتقل میکند. بازیگرها ، چندان با چهره بازی نمیکنند ولی بازیهای بدنی قابل قبول و باورپذیری دارند.دیدن فیلم را می توانم توصیه کنم.

جوکر، غرب وحشی از نوع 2019 اش

جوکر امسال نظر منتقدان را به خود جلب کرده بود. اگر چه در مقام مقایسه با فیلم غیرعادی ای مانند انگل می توان گفت کم آورد. فیلم ۱ میلیارد دلار در سراسر جهان فروش کرد در حالی که بودجه ساخت آن ۵۵ میلیون دلار است که آن را به ششمین فیلم پرفروش سال ۲۰۱۹، ۳۱امین فیلم پرفروش تاریخ سینما و پرفروش‌ترین فیلم درجه آر تاریخ سینما تبدیل می‌کند. جوکر همچنین پرفروش‌ترین فیلم کارنامه فیلیپس و فینیکس و تنها فیلم تاریخ سینما با درجه نمایشی آر است که توانسته به فروش میلیاردی برسد. هم‌زمان با اکران فیلم، انتقاداتی نسبت به مضامین و صحنه‌های خشونت‌آمیز فیلم و احتمال تقلید از آن در دنیای واقعی مطرح شد که واکنش‌های بسیاری به دنبال داشت و حتی در بخش نگران کننده‌ترین فیلم برای جوامع انسانی جوایز تمشک طلایی ۲۰۲۰ نیز نامزد شد. صحنه های قتل فجیع ، این بار بدون هیچ چشم پوشی در مدیوم فیلم عرضه شده است.... باید حالت خوش و پوست روانت کلفت باشد که بتوانی این فیلم را با خونسردی ببینی، ناخن نخوری و از آن لذت ببری.

بازی محوری فینیکس ، که تقریبا همیشه نقشهای منفی مهمی بر عهده اش بوده ، این بار غیر قابل انکار است. نفرت آمیز و درعین حال ترحم انگیز بودن شخصیت جوکر ، سختی بازی اوست و به نظر نقش کاملا در آمده و باور پذیر است.مادر که در این فیلم نماد فطرت انسانی است کاملا ناتوان و زمین گیر است و این کنایه مهم فیلم به مخاطب است. و اینکه خندیدن اینبار وحشت می آفریند نه مسرت.

فیلم برای افراد حساس ، کودکان و خانمهای باردار به نظرم مناسب نیست.

مرد ایرلندی

مرد ایرلندی ، ساخته ی مارتین اسکورسیزی و محصول 2019 است. فیلمی در ژانر جنایی. فیلم داستان زندگی فرانک شیرن را در چندین برهه به تصویر می‌کشد. رابرت دنیرو، آل پاچینو، جو پشی، بابی کاناوله، آنا پاکوین، هاروی کایتل و ری رومانو ستارگان فیلم هستند. مراحل پس از تولید به علت استفاده از جلوه‌های ویژه کامپیوتری برای جوان کردن بازیگران، به خصوص رابرت دنیرو خرج زیادی داشت. بودجه نهایی فیلم ۱۵۹ میلیون دلار اعلام شد که مرد ایرلندی را به گران‌ترین فیلم کارنامه اسکورسیزی تبدیل می‌کند.  و اتفاقا نقطه ضعف فیلم هم همین است .با وجود تمام هزینه انجام شده برای جوان سازی دنیروی 76 ساله ، زبان بدن ، خشکی طبیعی بدن در سن مذکور، افتادگی عضلات دست ، چروک پوست دستها ، و قوز بودن قامت وی ، باعث شده به خلاف دیگر بازیهای درخشان دنیرو، تا آخرفیلم نتوانید او را باور کنید.

فیلم نشان دهنده نوستالژی امریکای دهه 70 است. زندگی ولخرجانه و مرفه ، ماشین های کشتی مانند و غول پیکر، و باندهای مافیایی که بدون هیچ ترحمی مانند قاچ کردن هندوانه آدم میکشند. آل پاچینو هم در این فیلم دیگری چیزی برای عرضه ندارد. جذاب ترین بازی را من متعلق به جو پشی میدانم که هم باور پذیر است و هم وقتی با بازی او مثلا در تنها در خانه مقایسه می کنید متوجه توان شگفت انگیز بازی گری اش میشوید.چیزی که در دنیرو نمی توان سراغ گرفت.ریتم طولانی فیلم خسته کننده نیست و تدوین و موسیقی سرجای خود هستند.

دیدن فیلم حداقل برای یکبار قابل توصیه است.

مرگ استالین

فیلم مرگ استالین ، محصول 2017 ، و با فروش 8 میلیون دلاری در گیشه ، طبق دسته بندیهای مرسوم منتقدان جزو کمدی سیاه شمرده شده است. فیلمی با ظنزی کمرنگ تنها در حد دیالوگها ، که نشان دهنده ترس شدیدی است که هنوز که هنوز است انگلیسیها از استالین دارند. مسخره کردن او با این نحوه نشان از این دارد که شاید هنوز هم وی برای آنها مخوف به نظر میرسد.

فیلم از نظر تدوین ، ریتم خوبی دارد. بازیهای کلامی وابسته به این است که مقداری از تاریخ شوروی و اتفاقات مهم دوره استالین را بدانید. و البته رنگ و لعاب فیلم جای پرداخت به عمق حکومت استالین را میگیرد. نچسب ترین بازی بازی نقش استالین است. فیلم در سطح میماند و حتی توطئه قتل لاورنتی بریا بسیار کودکانه و بی تحلیل رخ می دهد. ساختن مترسکی ازحکومت استبدادی استالین ، خودش نوعی توهین به شعور مخاطب است....نیست؟ شاید این طنز اگر قرار بود طنز تلخ باشد می توانست در همان اقلیم باقی بماند. ولی فیلم با وجود تمام محاسنش ، خوش ساخت بودنش ، ریتم تندو دلچسبش و پایان غیرمنتظره اش و بازیهای خوب بریا و مالنکوف ، بازهم به نظر از جنبه طنازی چیزی در چنته ندارد. به غیر از چندتا طنز موقعیت مانند احضار رهبر ارکستر از توی رختخواب...

در مجموع خوب است این فیلم را ببینید...به یک بار دیدنش می ارزد

 

دریغ از....

مغزهای کوچک زنگ زده ، را دیدم. تعاریف متعدد منتقدان و نشریات و سایتها ، رغبت مرا به تماشای فیلم بر انگیخت، گویی کارگردان جدیدی را در حال ظهور دیده اند. و یکسره تعریف از بازیها و تکنیکی بودن ساختار و استخوانبندی فیلم در فضای منتقدین تمامی نداشت..

اما فیلم را دیدم ، فیلمی ضعیف ، با سوژه ای دستمالی شده ، که بارها از سوی جریان انتلکتوئلی ارائه شده و خوشایند جشنواره پسندان واقع شده است . نمایش تصویری سیاه از ایران . جایزه گرفتن با به رخ کشیدن فلاکت پررنگ شده ی فقری که حالا بعد از 40 سال از انقلاب ، معنای بی عرضگی سیستم حاکم را هم القا میکند. سیستم فشلی که فقط قادر است در نقش پلیس بیاید و خلافکاران را جمع کند و هیچ نقش دیگری برای او در این نگاه مترتب نیست.

بازی بسیار ضعیف نوید محمدزاده ، تقریبا در تمام فیلم آزار دهنده است، بیان الکن و ضعیف دیالوگها ، بخشی از این ضعف بازی است . بازی فرهاد اصلانی هیچ حرف تازه ای ندارد. می توانم بگویم اصلانی بعد از ابن زیاد مختار و نقش با نمک در سریال آشپزباشی تمام شده است .و دیگر حرفی برای مخاطب ندارد. کاراکتر او دراین فیلم تکرار همان بازیهای همیشگی است و هرگز به اوج اصلانی شباهتی ندارد.

دیالوگهای سجادی حسینی نچسب و قلمبه سلمبه است و در نقش آدم معتاد تریاکی درنیامده .. دیالوگی کم ولی عمیق که ربطی به یه آدم منگ  و خمار و منقلی نمی تواند داشته باشد.

مرجان اتفاقیان و نوید پورفرج بازی خوبی دارند و میتوانند در بازیهای بعدی شان ثابت کنند این نقش باور پذیر ، بازی بوده یا خودشان را بازی کرده اند ؟

دیالوگهای فیلم سعی کرده ادای دیالوگهای روشنفکرانه را با تعابیری مانند رابطه گوسفند و چوپان بیان کند و نوعی پدرخوانده ایرانی آنهم از نوع لات و قمه کشش را به تصویر بکشد.که همین تناقض قسمت خنده دار فیلم است که شخصیت مافنگی و معتاد و بی جربزه ی فیلم راوی دیالوگ مثلا ادیبانه ی قصه چوپان و گوسفندان است....

موسیقی تیتراژ پایانی از خود فیلم قویتر است ...

دیدن این فیلم ضعیف و بی خاصیت را به کسی توصیه نمیکنم...

 

 

حس غریب

دوشنبه 2.2.98 ، دوم روز از 45 سالگی ام...رسما و عملا  خادم امام رضا ع شدم. کلاس دانشگاه را تعطیل کردم . نمی دانستم چقدرزمان لازم دارم برای رسیدن به موقع به اداره امور کفشداران. بنابراین سه کلاس دانشگاهم را کنسل کردم که از همان موقع برنامه ریزی برای کلاس جبرانی اش ذهنم را مشغول کرده.. حوالی 5و نیم خودم را به امور کفشداران رساندم. چهار نفر دیگر هم جدیدالورود بودند. بما یاد داده بودند باید علاوه بر لباس سیاه خادمی ، لباس سبز ویژه کفشدارها را هم دریافت کنیم. به همراه دستکش سفید. لباده را از بیرون خریده بودیم. ولی روپوش سبز را همانجا بما دادند. دو تا آرم آستانقدس فلزی هم تحویلمان دادند. در آسایشگاه گفتند کناربقیه خدام  همان کشیک بنشینیم.. هنوز نمی دانستم کدام کشیک هستم. کشیک دوم بودیم. اسامی را پاسبخش خواند و ما صفر کیلومترها را گذاشت برای پاس دوم. مرا هم تحویل یک پیشکسوت داد و به او سپرد .پیرمردی بود سرحال و قبراق  که باید تقریبا میدوی تا به گردش برسی...طبق برنامه نماز مغرب و عشا را در همان آسایشگاه خواندیم.و بعدش به سرعت راهی مهمانسرای حضرت شدیم.هنوز نیامده نمک گیرمان کرد...امام رئوف است دیگر.. می مانی چکار کنی.. غذایی که آرزوی خیلی هاست حالا بی منت و نوبت روزی توست...

پیرمرد طوری تنظیم میکند که ما ده دقیقه قبل از نوبت پاس دوم در محل کشیک باشیم. نخستین کشیک من کفشداری 12 است در مسجد زیبای گوهرشاد. انگاری حضرت انس مرا به این مسجد زیبا در برنامه لحاظ کرده . از قبل 9 می ایستیم و  پیرمرد به دقت روش چیدن کفشها  ،خواندن شماره ها و جزییات تحویل کفش را توضیح میدهد. وارد است . بر تردیدم غلبه می کنم . حس معنوی ام را بقچه پیچ میگذارم کنج دلم و کاملا عملیاتی ! سعی میکنم یاد بگیرم کفشداری را..

تا 12 نوبت ماست. پیرمرد لطف تمامی دارد. زودتر میرود آسایشگاه برای من جای خواب بگیرد! به چشم برهم زدنی میرود و میآید. بعد هر دو میرویم سمت آسایشگاه .ازمسیری خاص و تو دل برو. که از راهرویی تنگ و دنج با چشم اندازی مسحور کننده به حضرت  ،میرسیم به آسایشگاه. یکی از صفر کیلومترها ، مرتب ارتباط با بقیه میگیرد. کشته خودش را... و من هنوز توی خودم گمم.. دقایقی صرف صرف میوه و چای است و بلافاصله چراغها خاموش...شب و سکوت به سرعت با یکی دو تا خر و پف پیرمردهای خسته کشیک بهم میرسد...و تو می مانی و خوابی که به چشم  نمی آید. پا میشوم وضویی میگیرم.سرویس بهداشتی مرتب و برق افتاده ای دارد.. بر میگردم سر پتو. و سعی میکنم بخوانم. چرت اندکی مرا می رباید.

قبل از آنکه مسوول مربوطه خدام را بیدار کند از خواب برمیخیزم. میروم تجدید وضویی کنم. هوا خنک است و ناخودآگاه لرز شدیدی مرا دربرمیگیرد. نمی توانم برخورد دندانهایم بهم را کنترل کنم. سردم است. به سرعت لباده را لرزان لرزان تنم میکنم بلکه آرام شوم. برخی دارند نماز شب میخوانند.

می رویم سر پست. دوباره کفشداری 12. از 3 تا 6. تقریبا دیگر خاطر پیرمرد جمع شده .میگذارد خودم همه کارها را انجام بدهم.شلوغ نیست.و حس خوبی دارد.مخصوصا زوار عرب . با چشم و دست تشکری می کنند که قابل توصیف نیست. خوش به حال خوبشان... جوانها هم جذابند. مومن و قرص ماه..

می خواهیم کم کم برویم که تلفن زنگ میزند .می خواهند من بروم به دارالحکمه.برای خطبه. پیرمرد مرا میبرد و تحویل پاسبخش میدهد.

رواق زیبایی است. خیلی به دلم مینشیند. خطبه خوانده میشود و بعدش به صف همه به صدر مجلس رفته و با سلام به هم این صف دور میزند...

اولین کشیک تمام شد... هنوز خمارم...

بچه مهندس ....

بچه مهندس تمام شد. سریالی که مرزهای نگفتنی رسانه را جابجا کرد. به راحتی از رابطه دو جوان جنس مخالف صحبت کرد. بدون هیچ مراقبه ای که مخاطب شبکه های مانند یک و دو ، چند ده میلیونی هستند و کودک و نوجوان هم در میانشان وجود دارد.

صدا و سیما در رویکرد اخیرش ، برای جذب مخاطب گاه از آنطرف بام می افتد و مرا یاد رسانه های عرب می اندازد. مثلا ناگهان برنامه بظاهر خط شکن میگذارد ، که جمعی جوان با تیپهای مثلا نامتعارف رسانه ، سوالاتی مثلا بی پرده را از برخی مسوولان بپرسند... نمی دانم چقدر مسببین این رویکرد جدید رسانه می شناسند. چقدر مردم را می شناسند و چقدر وضع فعلی ما را می شناسند... بچه مهندس را من دراین پازل میبینم... جذابیتهای بچه مهندس در قسمت دوم فروکاست . و هرآنچه نقطه قوت آن در بخش نخست بود به ناگهان در قسمت دوم به فراموشی سپرده شد...صمیمیت ، زلالی ، خوداتکایی ، خاطره سازی با فضاهای نوستالژی سالهای دور جای خودش را به علاقه نچسب و مصنوعی و پاستوریزه یک طرفه یک نوجوان و حواشی آن داد...

 

لابلای گرگ و میش ....

دیشب اتفاقی سریال "در لحظه گرگ و میش " را می دیدم... مدتی است کمتر فرصت تلویزیون و رغبت آن را دارم. تلویزیون با همه داشته هایش به نظر دچار بیماریهایی است که علاجی اساسی میطلبد... راستش شگردهای جدید کارگردان در تصویر زیرپوستی از نوعی سکانسهای جنسی ، به نظرم عجیب آمد... زن قصه فیلم  ، بارها پشت به دوربین یا با زاویه های مختلف در مقابل دوربین ، مانتویش را در می آورد. اصرار کارگردان به این صحنه  ،برای من ،معنا دار است . اینکه زنی در مقابل دوربین لباس عوض کند. ، آیا تنها راه نشان دادن برای جداسازی نقش عمومی زن در مقابل نقش خصوصی او است؟ خصوصا که در فرهنگ ما ایرانی ها ، همه طیفی پای تلویزیون مینشیند.

ادامه سریال اعصاب مخاطب ایرانی را بعضا بهم ریخته است. جنایاتی که باعث اتفاقاتی متعدد میشود. فارغ از حس واقع نگرانه فیلم به موضوع جنایت، بازیها عموما باورپذیرند. طیفی از بازیگران جوان  ،با بازیهای باورپذیر از محاسن این سریال است. تیتراژ پایانی فیلم به نسخه اصلی موسیقی سنگ قبر آرزو به نظر من نمیرسد. نسخه ی قبلی حس بهتری دارد و این بار معتمدی با همه مهارتش نتوانسته به شیرینی و ملاحت نسخه اصلی اثر با صدای آرتوش باشد..

مراقب باشیم در فرهنگ ما کودکان هم پای سریالها می نشینند....

نخستین خانه دارای معماری ایرانی اسلامی (با رویکرد مبتنی بر حدیث)

نخستین خانه ایرانی اسلامی با رویکرد مبتنی بر حدیث ، در روزنامه شهرآرا منعکس شد...

نشانی ملاحظه گزارش :

http://shahraraonline.ir/shahrara/neighborhoods.html

ویژه نامه اول اسفند 1397 (ویژه نامه منطقه 9)

درباره فیلم لس آنجلس تهران...

فیلم را امشب دیدم. یکی از بدترین بازیهای پرویز پرستویی. اینجاست که فقدان متن و کارگردان درست و حسابی خودش را نشان میدهد. و البته بازی خوب گوهر خیر اندیش که تا حدی  بقیه را جبران میکرد. خیلی بد است که تقریبا فیلم مناسب خانواده در سینما دیگر نیست. انگار سینمای ایران یادش رفته برای خانواده ها هم باید فیلم بسازد. یا انباشته از شوخی های جنسی است و یا بیش از حد خشن...و یا شبه انتلکتوئلی .فیلم روایت درهم و برهمی بود بی معنا. و بازی های ضعیف و تکراری پطروسیان و پرستویی ، و افشار مزید بر علت بود. کاری میکنند آدم مجبور شود به دیدن فیلمهای رضا عطاران فکر کند....

چهل چراغ و انتظاری نه چندان سخت

این شبها برنامه چهل چراغ با اجرای آقای شهیدی فرد روی آنتن می رود. برنامه ای جذاب با مهمانان ویژه ای که مدتها جایشان در آنتن رسانه ملی واقعا خالی بود. مهمانانی که گاه  بخاطر ژرفای تسلط موضوعی شان حتی گاهی نمی توانی لحظه ای از صفحه تلویزیون چشم برداری....مثلا گفتگوی استاد شجاعی واقعا بی نظیر و جذاب بود.

اما در این میانه ، باعث تعجب است که مجری همیشه نوآور و خلاق رسانه ، آقای شهیدی فرد ، مثل همیشه نیست. احاطه اش حتی به آثار مهمانان عالیقدر کم و اندک است. توقع من مخاطب از مجری هوشمندی مانند ایشان خیلی بالاتر از این سطح اجراست... گاه مهمان باید کمک کند یا خودش معرفی کند تا برنامه به هدفش نزدیک شود و این چندان جالب نیست...

برای برنامه و مجری خوبش آرزوی توفیق دارم.